سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روانشناسی بالینی

 

اینبار میخام درباره فراروانشناسی صحبت کنم، این موضوع یکی از موضوهای جالبیه که طرفدارای زیادی هم داره و تقریبا در همه جا ازش صحبت میشه ولی با این حال کسی از اون اطلاع زیادی نداره.

 هر روز یه سری اتفاقاتی تو زندگی آدما میفته که هم ممکنه ترسناک باشه و هم غیر قابل تصور. ازاین جهت ترسناک وغیر قابل تصورچون علت اونارو نمی دونیم و یا نمی خایم قبول کنیم که ممکنه فراتر ازاین چیزی باشه که ما در زندگی روزمره مون با اون روبرو هستیم.

 یه سری نیروهایی خاص که معمولا منبع مشخصی ندارن یا حداقل میشه گفت که ما چیزی در موردشون نمی دونیم. بعضی ها فکر می کنن که این نیروها از طرف خداست( به نظر من هم همه چیزدردست خداست، اما اگر به قضیه بالا معتقد باشیم پس عملا داریم وجود خدارو منکر میشیم در حالی که خدا نیازی به اثبات خودش نداره) برخی هم فکر میکنن که منبع این نیروها جادو و از این حرفاست.

اما بیشترین آدما اعتقاد دارن این نیروها، نیروهایی متا فیزیکی هستند. ولی من این جوری فکر نمی کنم چون تا اونجا که من میدونم طبق قانون این علم تا چیزی از طریق فیزیک اثبات نشه وجود نداره. پس عملا این قضیه هم از نظر فیزیک رده.

مثل کسانی که خیلی به کامپیوترعلاقه نشون میدن و میگن انسان بدون کامپیوتر هیچی نیست. این قضیه داره به مساله مرغ و تخم مرغ تبدیل میشه، حتی اگر انسان به کامپیوتر به عنوان یک وسیله ارتباط جمعی نگاه کنه با توجه به این که این انسان بود که کامپیوترو ساخت، پس اگر بخاد میتونه وسیله ای دیگرو جایگزین اون کنه.(منظورم همون تراشیدن علت توسط خودمونه)

 عقیده های بالا هم میتونه این رو اثبات کنه که انسانها همیشه برای همه چیز دنبال علت می گردن. ولی اگه بخایم بدون سوگیری به مساله نگاه بکنیم می تونیم بگیم که این دست تصورات محصول ناآگاهی و نادونیهای ماست.

این جور تصورات هم از اون دست چیزاییه که هرچی بیشتر بهش نزدیک میشیم فاصله مون باهاش بیشتر میشه و نمی تونیم نهایتی براش قایل بشیم. احساس میکنم یکمی دارم سخت صحبت میکنم.

یه بار سو تفاهم نشه که چون من روانشناسی میخونم می خام با این وبلاگ روانشناسیو اثبات کنم، نه همچین قصدی ندارم چون روانشناسی احتیاجی به اثبات نداره و فکرمی کنم قدرتش باید تا حالا به همه ثابت شده باشه. البته در این بین به اصل عقاید شخصی هم باید احترام بذاریم.

جدا از بحثایی که شد، اگر تصمیم بگیریم دنبال علتی برای این جور مسایل بگردیم، بازم مجبوریم که به روانشناسی مراجعه کنیم. همونجوری که گفتم در روانشناسی گرایشی به نام فراروانشناسی وجود داره که فقط دنبال مسایلیه که تعریف روشنی برای اونا وجود نداره.

 نمیدونم از بین این همه علم چرا روانشناسیو انتخاب کردن شاید بخاطر این باشه که روانشناسی علم لحظه هاست و این جورمسایلم در لحظه ها اتفاق میفتن.

فراروانشناسی که درایران بخاطر محدودیت ها مثل نبود اساتید مجرب در دانشگاهها تدریس نمیشه دارای اهمیت زیادیه و در صورت استفاده صحیح از اون میشه به خیلی از ناشناخته ها جواب داد .

باور کنید فراروانشناسی یکی از خاص ترین و جذاب ترین گرایش ها در روانشناسیه، چون فقط چیزای مافوق طبیعی رو بررسی میکنه. این گرایش درمورد مسایل ناشناخته ایی تحقیق میکنه که یکمی با ذهنیت انسان فاصله داره.

از این جهت میگم با ذهنیت انسان فاصله داره که حتی بعضیا میگن اصلا این شاخه نباید از روانشناسی نشعت بگیره، خب چرا این عقیده رو دارن؟

 عده ایی فکر میکنن اگر این گرایش از زیر شاخه های روانشناسی محسوب بشه میتونه برای آینده این دانش خیلی مضر باشه و بازم به کسانی که روانشناس هستند بگن فال گیرو... .

اگه به تاریخ فراروانشناسی نگاه کنید کاملا متوجه میشید که این علم در اوایل ظهور خودش دردهه سی میلادی منسوخ شد. به دو دلیل، یکی از این دلایل رو که در بالا گفتم، چون در اون زمان جنگ جهانی تازه تموم شده بود و آثار منفی ناشی از اون در بین مردم هنوز وجود داشت، ازاین بابت روانشناسی تازه داشت بین مردم جا میفتاد اونام فکر میکردن که شاید بازارو از دست بدن ودلیل بعدی این بود که چون حوزه ناشناخته ایی بود ترس زیادی بین روانشناسا بوجود اومده بود.

خصوصا بعد از اون جریانی که چند نفر هیپنوتیزم شدن و دیگه کسی نتونست اونارو بیدار کنه یه ترس و وحشت ناخاسته ایی وجود روانشناسای اون دورانو گرفت. اگرازمنظر خودم بخام فراروانشناسیو فقط در یک جمله کوتاه بگم، میشه گفت، به تعبیر من فراروانشناسی سفر به ناشناخته هاست.

 یکی از میراثی که از فراروانشناسی درگرایشهای دیگه روانشناسی وارد شده هیپنوتیزمه که واقعا جالبه.

 گفتم که فراروانشناسی در اوایل ظهور خودش متوقف شدو مسکوت موند ونتونست فرا ترازهیپنوتیزم پیش بره. البته این رو هم لازم میدونم که بگم هیپنوتیزم هم کار بسیار خطرناکیه ولی مگه علم هم بی خطر میشه؟

کتابهای زیادی در این رابطه نوشته شده که مهمترین اونا کتاب موج مگا ست، دکتر سپتیموس نویسنده این کتابه، که بهش میگن دکتر دیوانه. دانشمندی اهل انگلستان با ضریب هوشیه بسیار بالا ولی به این جهت بهش میگفتن دکتر دیوونه چون کارایی رو که انجام میداد برای مردم دوران خودش غیرقابل فهم بود و خیلی از دوران خودش جلوتر بود، این هم طبیعیه که مردم اونو دیوونه خطاب می کردند.

انسانها همیشه به افرادی که باخودشون فرق دارن می گن دیوونه، حتی کسایی که روانشناسی خوندن. حالاچون تعداد ماها بیشتره نمیشه گفت که اونا دیوونه اند.همیشه به این فکر میکنم که ممکنه اونا دیوونه نباشند و این ما باشیم که دیوونه هستیم. دوباره درگیرفکرای احمقانه ام شدم. بی خیال این حرف من شید چون اینقدر از این چیزا تو ذهنم زیاده که اصلا حد نداره.

 خیلی اتفاقی با این کتاب آشنا شدم البته تا اونجا که من میدونم این کتاب هیچ نسخه فارسی نداره و دردوران خودش در انگلیس کتاب پر فروشی بوده. 

خیلیا فقط در مورد این کتاب شنیدن یا حتی اونو یه شایعه می دونن ولی باید بگم که این قضیه کاملا واقعیت داره( تا نباشد چیزکی مردم نگویدچیزها، اونم در حد جهانی!!!!!)، توی اینترنت هم خیلی چیزی که ارزش داشته باشه نیست من که چیزی ندیدم .

اون دکتر تونست منبع نیرویی رو کشف کنه که به انسانها انرژی بی حد و حصری میداد وزمانی که افراد به این منبع وصل میشدند دیگه اختیاری از خودشون نداشتن و تحت امر این دکتر بودن و هر کاری که اون میخاست انجام میدادن. حتی میگن این دکتر چند نفر عین خودش هم داشته که باعث تعجبه! این موضوع رو هم بگم که این دانشمند ازهیپنوتیزم خیلی استفاده میکرد و در واقع یه جورایی اساس کارش هیپنوتیزم بوده.

در مورد موج مگا میتونم بگم که این موج در واقع همون انرژی بود که این پرفسور ازاون استفاده میکرد. نیرویی قدرتمند که میتونست بی دست و پا ترین آدمارو  به ابر انسان تبدیل کنه.

 طبق اسناد موجود زمانی که پلیس به یکی از این آدما شلیک میکنه تیر روی بدن اون هیچ تاثیری نداشته ویا زمانی که در حال دویدن بودن هیچ کدوم ازماشینهای پلیس هم نمی تونستند به پای اونا برسند، موج مگا این افراد رو به سربازانی خستگی ناپذیر، نترس و حتی ضد ضربه تبدیل کرده بود. این افراد وقتی از منبع انرژی جدا میشدند باورشون نمیشد که تونستن یه همچین کارای خارق العاده ایی رو انجام بدن. اونا به اشخاصی تبدیل میشدند که همش هزیون میگفتن انگار که دیونه هستن. در واقع مرده متحرک بودند.

به نظر من این قدرت علم روانشناسیه. البته هنوزهم کسی نمی دونه که سپتیموس کجاست چون به یک باره ناپدید شده.

البته از این دست آدما خیلی هم کم نداریم، ازنویسنده سریال پوآرو، آگاتا کریستی هم میتونم اسم ببرم که با داشتن ضریب هوشیه بسیار بالا به طوری که، یکی از چند نفریه که همیشه ازش نام برده میشه. اون هم ناپدید شد و کسی هم ازش خبری نداره، حتی پلیس انگلیس چند سال روی این پرونده ها کار کرد ولی به هیچ نتیجه ایی نرسید و همیشه به شکل یه راز باقی موند. نکته قابل توجه و حتی میتونم بگم تنها وجه اشتراک این آدما آشناییشون با روانشناسی بوده.

 

البته شکی درش نیست که اونا از ما خیلی جلو تر بودن خیلی دلم میخاد بدونم آیا این ناپدید شدنشون مساوی بوده با همون ناشناخته ترین راز دنیا که با روانشناسی هم در ارتباط مستقیمه!

فراروانشناسی علمیه همراه با هیجان زیاد که همیشه در حاشیه بوده. حتی الان هم که دیگه مردم مثل گذشته ها فکر نمیکنند، نمی دونم چرا کسی سراغ این حوزه نمیره، به نظرم که باید خیلی هیجان داشته باشه من که عاشق ناشناخته هام، البته از یه جاهایی شروع کردم، ولی نمی دونم آخرش چی میشه، شاید منم ناپدید شدم!!!!

ارسال شده در توسط امیر احتشام